سه شکست بایدن در سیاست خارجی/ کاخ سفید باید به برجام برمی گشت

0
1898938_629

استیون‌ام. والت در یادداشتی تحت عنوان «کارنامه نهایی سیاست خارجی جو بایدن» در نشریه فارن پالیسی نوشت: من در سال ۲۰۲۰ به جو بایدن رأی دادم و همانطور که خوانندگان اینجا می‌دانند، با وجود تردید‌هایی که در مورد نحوه مدیریت سیاست خارجی دولت داشتم، نوامبر گذشته از کامالا هریس، معاون رئیس‌جمهورحمایت کردم. اکنون که بایدن از صحنه سیاست جهانی کنار برود، عملکرد او و تیمش چگونه بوده است؟ همانطور که انتظار می‌رفت، بایدن در آخرین سخنرانی خود در مورد سیاست خارجی ادعا کرد که آنها کار فوق‌العاده‌ای انجام داده‌اند. ارزیابی من کاملاً متفاوت است.

در ادامه این مطلب آمده: در کلی‌ترین سطح، دولت بایدن به دنبال بازگرداندن زمان به دوران پیشین رهبری جهانی ایالات متحده بود. در چنین صورتی، به جای «اول آمریکا»، ایالات متحده نقش خودخوانده خود را به عنوان رهبر جهان آزاد، در کنار سایر دموکراسی‌ها در برابر موج رو به رشد استبداد، از سر می‌گرفت.

دوستی فراآتلانتیکی احیا می‌شد، اتحاد‌ها در آسیا تقویت می‌گشت و ایالات متحده ارزش‌های لیبرال مانند حقوق بشر را در «مرکز» سیاست خارجی خود قرار می‌داد. واشنگتن از نهاد‌های جهانی کلیدی حمایت می‌کرد، تلاش‌ها برای توقف تغییرات اقلیمی را رهبری می‌کرد، به توافقی که با موفقیت برنامه هسته‌ای ایران را محدود کرده بود، دوباره می‌پیوست و متحدان بسیار خود را برای مهار رقبای قدرت‌های بزرگ مانند چین و روسیه به کار می‌گرفت. افزایش هزینه‌های نظامی و اقدامات تهاجمی برای حفظ برتری فناوری، برتری ایالات متحده را تا آینده‌ای دور تداوم می‌بخشید.

البته بایدن طرح کامل «هژمونی لیبرال» را که سیاست خارجی ایالات متحده را از زمان پایان جنگ سرد تا زمانی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت در سال ۲۰۱۷ به کاخ سفید نقل مکان کرد، هدایت کرده بود در پیش نگرفت. در واقع، بایدن عقب‌نشینی ترامپ از جهانی‌سازی را ادامه داد: او تعرفه‌های ترامپ را حفظ کرد، از کنترل‌های صادراتی و سایر تحریم‌های اقتصادی با شدت بیشتری استفاده کرد و سیاست‌های صنعتی ملی را برای احیای مشاغل تولیدی (که اتفاق نیفتاد) و تضمین تسلط ایالات متحده بر نیمه‌رساناها، هوش مصنوعی و سایر فناوری‌های پیشرفته را پذیرفت.

اما در مجموع، رویکرد بایدن به راحتی با اجماع نخبگان جریان اصلی که دهه‌ها سیاست خارجی ایالات متحده را هدایت کرده بود سازگاری داشت. این سیاست توسط تیمی با تجربه اداره می‌شد که جهان‌بینی یکسانی داشتند و ترقی خواهان و واقع‌گرایان سیاست خارجی در آن به حاشیه رانده شده بودند.

اما عملکرد آنها چگونه بود؟ انصافاً، سابقه این تیم حاوی برخی موفقیت‌های مهم است.

بیشتر متحدان ایالات متحده در اروپا از تحلیف بایدن در سال ۲۰۲۱ به وضوح با آسودگی خاظر استقبال کردند. هم او و هم آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه از طرفداران سرسخت آتلانتیک بودند و به سرعت برای اطمینان خاطر بخشید به متحدان خود در اروپا مبنی بر اینکه ایالات متحده به امنیت آنها متعهد خواهد ماند، اقدام کردند.

البته واکنش مطلوب اروپا چندان تعجب‌آور نبود، زیرا داشتن ایالات متحده به عنوان اولین پاسخگو، برای این قاره معامله بسیار خوبی بود. این موقعیت از دو جهت مفید بود: به دولت کمک کرد تا واکنش سریعی به تهاجم روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ ترتیب دهد و برخی از متحدان کلیدی را متقاعد کرد که ویژگی‌های حمایت‌گرایانه قانون کاهش تورم، قانون چیپ‌ها و قانون علوم و همچنین کنترل‌های مختلف صادراتی علیه چین را، علیرغم هزینه‌هایی که این اقدامات برای آنها به همراه داشت، بپذیرند.

دولت همچنین بابت تقویت مشارکت‌های ایالات متحده در آسیا، به عنوان بخشی از تلاش گسترده برای مقابله با ظهور چین شایسته تقدیر است. این اقدامات شامل دسترسی بیشتر به پایگاه‌ها در فیلیپین، میزبانی رهبران کره جنوبی و ژاپن در کمپ دیوید، که منجر به توافق امنیتی سه جانبه جدید شد، و تقویت روابط امنیتی با استرالیا از طریق ابتکار آئوکس بین استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده بود.

تیم بایدن همچنین تلاش‌های ایالات متحده را برای کند کردن پیشرفت‌های چین در چندین حوزه فناوری کلیدی اصلاح کرد، اگرچه تأثیر بلندمدت این تلاش همچنان نامشخص است. همچنین می‌توان استدلال کرد که دولت به این اهداف بدون بدتر شدن قابل توجه روابط ایالات متحده و چین دست یافت؛ روابطی که به شدت رقابتی باقی ماند، اما به درگیری آشکار تبدیل نشد.

در مجموع، مدیریت روابط در آسیا احتمالاً مهمترین دستاورد سیاست خارجی دولت بایدن است.

در نهایت، بایدن به دلیل تصمیم شجاعانه و به نظر من صحیح خود برای پایان دادن به جنگ بیهوده ایالات متحده در افغانستان به طور ناعادلانه مورد انتقاد قرار گرفت. خروج از افغانستان محکوم به شکست بود، زیرا دولت افغانستان خانه‌ای پوشالی بود که هر زمان که ایالات متحده تصمیم به ترک می‌گرفت، فرو می‌ریخت. علاوه بر این، ماندن بیشتر نتیجه چندان متفاوتی ایجاد نمی‌کرد.

بایدن در کوتاه مدت هزینه سیاسی پرداخت، اما تصمیم او تا سال ۲۰۲۴ تا حد زیادی فراموش شد و تقریباً هیچ نقشی در انتخابات اخیر نداشت. اگرچه هیچ‌کس نباید از اتفاقاتی که از زمان خروج ایالات متحده در افغانستان افتاده خوشحال باشد، اما به طور فزاینده‌ای واضح است که ایالات متحده نمی‌دانست چه می‌کند و هرگز قرار نبود در آن جنگ پیروز شود. بایدن شایسته بابت تشخیص این واقعیت و داشتن شجاعت عمل بر اساس آن شایسته تقدیر است.

اما متأسفانه، این دستاورد‌ها باید در برابر چندین شکست جدی‌تر مورد سنجش قرار گیرند.

اولین شکست، جنگ در اوکراین است. دولت دوست دارد از تمام کمکی که به اوکراین کرده و هزینه‌هایی که به روسیه تحمیل نموده است، تعریف کند، اما طرفداران این رویکرد تمایل دارند بهای هنگفتی را که اوکراین پرداخته و خساراتی را که جنگ به بقیه اروپا وارد کرده است، نادیده بگیرند؛ و در اینجا، مهم است به این موضوع اشاره کنیم که جنگ به طور ناگهانی و بدون دلیل رخ نداد. این مشکلی بود که اقدامات خود واشنگتن به ایجاد آن کمک کرد. البته روسیه مسئولیت کامل آغاز یک جنگ غیرقانونی را بر عهده دارد، اما بایدن و تیمش عاری از گناه نیستند. به ویژه، از این جهت که آنها نتوانستند ببینند که سیاست‌هایشان چنین جنگی را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. به طور خاص، آنها قاطعانه به گسترش نامحدود ناتو و وارد کردن اوکراین به یک مشارکت امنیتی نزدیک با غرب و در نهایت به اتحاد متعهد ماندند.

آنها با وجود اینکه رهبران روسیه – و نه فقط ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور – به روشنی بیان کرده بودند که این تحول را یک تهدید وجودی می‌دانند و مایلند از زور برای از بین بردن آن استفاده کنند، بر این مسیر پرخطر پافشاری کردند. با نزدیک شدن تهدید جنگ، دولت تنها تلاش‌های نیمه‌کاره‌ای برای یافتن یک راه‌حل دیپلماتیک و اجتناب از درگیری انجام داد.

هنگامی که جنگ آغاز شد، دولت نیز با تلاش نکردن برای توقف هرچه سریعتر آن، مرتکب اشتباه شد. آنها متقاعد شده بودند که نیرو‌های مسلح روسیه ناتوان هستند و اعمال تحریم‌های «بی‌سابقه» اقتصاد آن را نابود ساخته، پوتین را مجبور به تغییر مسیر می‌کند، فرضیاتی که بیش از حد خوش‌بینانه بودند.

در نتیجه این قضاوت‌های اشتباه، دولت اقدام چندانی برای حمایت از تلاش‌های اولیه برای پایان دادن به جنگ انجام نداد و حتی ممکن است به ناکام ماندن آنها کمک کرده باشد. آنها همچنین زمانی که چشم‌انداز وضعیت اوکراین در پاییز ۲۰۲۲ به طور موقت بهبود یافت (آنگونه که مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش توصیه کرد) چشم‌انداز آتش‌بس را بررسی نکردند، یا به رهبران اوکراین نگفتند که شروع یک حمله بزرگ به قلب دفاع روسیه محکوم به شکست است.

متأسفانه، جنگ احتمالاً به شکست قابل توجهی برای اوکراین و حامیان غربی آن ختم خواهد شد. اگرچه مقامات ایالات متحده و ناتو اصرار دارند که همبستگی ائتلاف هرگز قوی‌تر نبوده است، اما لفاظی خوش‌بینانه آنها آسیب قابل توجهی را که جنگ به امنیت و سیاست اروپا وارد کرده است، نادیده می‌گیرد. این درگیری هزینه‌های اقتصادی قابل توجهی را بر اکثر دولت‌های اروپایی (که بسیاری از آنها اکنون با فشار‌های بودجه‌ای لاینحل مواجه هستند) تحمیل کرده است، هزینه‌های انرژی را افزایش داده است که رقابت‌پذیری اروپا را کاهش می‌دهد، باعث تجدید حیات افراط‌گرایان راست‌گرا شده و شکاف‌ها را در خود اروپا افزایش داده است. همچنین توجه و منابعی را که می‌توانست به متعادل کردن رفتار‌های چین اختصاص یابد، منحرف کرده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *